کشکول

کشکول

برگزیده ی اشعار، حکایات و احوال دیگر بزرگان و شاعران
کشکول

کشکول

برگزیده ی اشعار، حکایات و احوال دیگر بزرگان و شاعران

زائرانه ها

ره آورد نجف

جان ز شوق اندر بر جان جهان آورده ام

در بر جان جهان از شوق، جان آورده ام

این نه دل باشد که افکندم به خاک درگهت

یک جهان امید در این آستان آورده ام

چون ندارم ارمغانی قابل درگاه تو

جان بی مقدار خود را ارمغان آورده ام

از سر کویت مران دل را که بعد از سالها

مرغ بی بالی به سوی آشیان آورده ام

تا بشوید ابر رحمت دفتر عصیان من

نامه خود را به بحر بی کران آورده ام

روسیاهم لیک با دنیایی از عشق و امید

رو به درگاه امیر مؤمنان آورده ام

تا شوم از لطف تو ایمن ز بیداد زمان

ناتوان جسمی درین مهد امان آورده ام

با همه صبر و شکیبایی که دارم پیش تو

شکوه ها از دست ابنای زمان آورده ام

آنچنان با غم گرفتم خو که نزد یار هم

خاطری آشفته چون زلف بتان آورده ام

رازهایی را که پنهان کردم از نامحرمان

در برِ داننده راز نهان آورده ام

سینه ای آکنده از عشق تو ای سلطان عشق

با هزاران آرزو در این مکان آورده ام

شب همه شب عالمی دارد دلم با یاد تو

اینک آن دل را به نزد دلستان آورده ام

آمدم ای اسم اعظم تا بجویم اعتذار

گر بجز نام تو حرفی بر زبان آورده ام

گر بود از گوهر غلتان تهی دامان من

تا نجف از کربلا اشک روان آورده ام

بس که در راهت زدم با سر قدم همچون قلم

در حریمت جسم و جانی ناتوان آورده ام

یا علی با یاد تو در کعبه می کردم طواف

آن همه عشق و امید اینجا عیان آورده ام

دل که بود از همرهان کاروان عشق تو

نک به منزل رهرو این کاروان آورده ام

چامه را با خون دل زد خامه ام در ره رقم

با امید لطف، طبعی مدح خوان آورده ام

از خراسان بعد عمری آرزو «قدسی» ز شوق

جان به درگاه امام انس و جان آورده ام

شادروان غلامرضا قدسی خراسانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.