کشکول

کشکول

برگزیده ی اشعار، حکایات و احوال دیگر بزرگان و شاعران
کشکول

کشکول

برگزیده ی اشعار، حکایات و احوال دیگر بزرگان و شاعران

برجام



 

 مورد توجه جناب رئیس جمهور روحانی و هیئت مذاکره کننده هسته ای

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود

هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود

 

چوپانی این گله به گرگان بسپردند

این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟

 

رندان به چپاول سر این سفره نشستند

اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!

 

خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند

هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود .

 

گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ...

اینها همه لالایی خواباندن ما بود !

 

ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند

یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود
ایرج میرزا

اى حرمت قبله حاجات ما (در مدح حضرت ابالفضل ع)

مثنوی اباالفضل (ع)

اى حرمت قبله حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما

تاج شهیدان همه عالمى
دست على ماه بنى هاشمى

ماه کجا روى دل آراى تو
سرو کجا قامت رعناى تو

ماه و درخشنده تر از آفتاب
مشرق تو جان و تن بوتراب

همقدم قافله سالار عشق
ساقى عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسین

عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس علیه السلام

اى علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام بر افراخته

مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفباى تو صدق و صفاست

مکتب جانبازى و سر بازى است
بى سرى آنگاه سر افرازى است

شمع شده آب شده سوخته
روح ادب را ادب آموخته

آب فرات از ادب توست مات !
موج زند اشک به چشم فرات !

یاد حسین و لب عطشان او
و آن لب خشکیده طفلان او

تشنه برون آمدى از موج آب
اى جگر آب برایت کباب !

ساقى کوثر ، پدرت مرتضى است
کار تو سقایى کرب و بلاست

مشک پر از آب حیات به دوش
طفل حقیقت ز کف آبنوش

درگه والاى تو در نشاتین
هست در رحمت و باب حسین

هر که به دردى ، به غمى شد دچار
گوید اگر یکصد و سى و سه بار

اى علم افراخته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهى
تشنه اگر آمده آبش دهى

چون نهم ماه محرم رسید
کار بدانجا که نباید کشید

از عقب خیمه صدر جهان
شاه فلک جاه ملک پاسبان

شمر به آواز ترا زد صدا
گفت کجایید بنو اختنا

تا برهانند ز هنگامه ات
داد نشان خط امان نامه ات

رنگ پرید از رخ زیباى تو
لرزه بیفتاد بر اعضاى تو

من به امان باشم و ، جان جهان
از دم شمشیر و سنان بى امان ؟!

دست تو نگرفت امان نامه را
تا که شد از پیکر پاکت جدا

مزد تو شد دست شه لافتى
خط تو شد خط امان خدا

چهار امامى که ترا دیده اند
دست علم گیر تو بوسیده اند

طفل بدى ، مادر والا گهر
بردت تا ساحت قدس پدر

چشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

با لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو زده مجتبى

دید چو در کرب و بلا شاه دین
دست تو افتاده به روى زمین

خم شد و بگذاشت سر دیده اش
بوسه بزد با لب خشکیده اش

حضرت سجاد هم آن دست پاک
بوسه زد و کرد نهان زیر خاک

مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلى دگر

سوم این ماه ، چون نور امید
شعشعه صبح حسینى دمید

چارم این مه که پر از عطر بوست
نوبت میلاد علمدار اوست

شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین

اى به فداى سر و جان و تنت
و ین ادب آمدن و رفتنت

وقت ولادت قدمى پشت سر
وقت شهادت قدمى پیشتر !

مدح تو این بس که شه ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان

گفت به تو گوهر والا نژاد
جان برادر به فداى تو باد !

شه چو به قربان برادر رود
کیست (ریاضى ) که فدایت شود ؟!

 

محمدعلی ریاضی یزدی (Mohamad Ali Riyazi Yazdi)

 

ولادت امام محمد باقر(علیه السلام)


ولادت امام محمد باقر(علیه السلام)

تاریخ ولادت : سوم صفر سال ۵۷ هجری قمری

بسم الله الرحمن الرحیم

ولادت پنجمین پیشوای شیعیان، حضرت امام باقر(علیه السلام) مبارک باد.


 

نام : محمد
کنیه : ابوجعفر
القاب : باقر،شاکر،هادی
نام پدر : امام سجاد(علیه السلام)
نام مادر : فاطمه دخترامام حسن (علیه السلام)
تاریخ ومحل تولد : دوشنبه سوم صفرویااول رجب سال ۵۷ هجری قمری درمدینه
مدت امامت : ۱۹ سال واندی
طول عمر : ۵۷ سال
تاریخ شهادت : دوشنبه ۷ذیحجه سال ۱۱۴ه.ق
قاتل : هشام بن عبدالملک
محل دفن : مدینه ،قبرستان بقیع
حضرت امام محمدباقر (علیه السلام) پیشوای پنجم شیعیان جهان درروزدوشنبه سوم صفریااول رجب سال ۵۷ چشم به جهان گشودند.
کنیه آن جناب ابوجعفروازمهترین القاب شریفش،باقر،شاکر، هادی می باشد.
پدربزرگوارشان چهارمین امام شیعیان ،حضرت امام سجاد (علیه السلام) ومادرگرامیشان حضرت فاطمه دخترامام حسن (علیه السلام)بود، که اوراام عبدالله می گفتند.
این بانوی بزرگوارازشأن ومنزلت والائی برخوردار بوده چنانکه ازامام صادق(علیه السلام) روایت شده است :
کَانَت صِدیَقة لَن یُدرَک فِی الِ الحَسَنِ (علیه السلام) مِثلُها
جده ام صدیقه بودودرآل [امام]حسن (علیه السلام) زنی به درجه ومرتبه اونرسید.(۱)
ازامام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
روزی مادرم درزیر دیواری نشسته بود، ناگهان صدائی ازدیواربلند شدوازجاکنده شده خواست که برزمین فروریزد.
مادرم بادست خودبه دیواراشاره کردند وفرمودند: فرونیا. قسم به حق مصطفی (صلی الله علیه وآله)
آن دیوار میان زمین وهواباقی ماند تاآنکه مادرم ازآن دیواردورشد. ازاینرو پدرم امام زین العابدین (علیه السلام) صد اشرفی برای اوصدقه داد.(۲)
آری،آن امام بزرگوار در دامن این چنین مادری رشد یافت وتحت تعلیم پدری همچون امام سجاد(علیه السلام) بابهای علم وحکمت راگشود، ودرعلم ودانش سرآمد دانشمندان زمان خودشد، چنانکه حضرت راباقرالعلوم (شکافنده علمها ) می خواندند.
درروایت مشهوربه حدیث جابر، نقل شده روزی حضرت رسول الکرم (صلی الله علیه وآله) (به جابربن عبدالله انصاری) فرمودند:
اِنَّکَ سَتَدرُکُ رَجُلاً مِن اَهلِ بَیتِی اسمُهُ اِسمِی وشَمَائِلُهُ شَمَائِلِی یَبقَرُالعِلمَ بَقرًا....اَبُوک رَسُولُ الله یقرؤُکَ السَّلاَم .
توبعدازمن چندان زنده می مانی که مردی ازفرزندان مراکه شبیه ترین مردم به من ونامش مطابق نام من باشد واوشکافنده علوم است رازیارت کنی وقتی اورادیدی سلام مرا برسان (۳)
امام باقر(علیه السلام) یکی از بازماندگان واقعه جانگداز کربلا بودند و یعقوبی ازقول ایشان نقل می کند:
هنگامی که جدم حسین(علیه السلام) به شهادت رسید من چهارساله بودم جریان شهادت آن حضرت وآنچه درآنروزبرماگذشت همه رابه یاد دارم(۴)
پس ازواقعه جانگداز کربلا امام باقر(علیه السلام) درکنارپدر بزرگوارشان رشد و نمویافته واز دریای بیکران علم ودانش پدربهره ها بردند و دوشادوش ایشان به بسط ونشرفرهنگ عاشوراوقیام جد بزرگوارشان حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) پرداختند. این امرتاسن ۳۸ سالگی امام باقر(علیه السلام) یعنی زمان شهادت پدرگرامیشان ادامه داشت.
پس ازشهادت امام سجاد(علیه السلام) جوّ اختناق شدیدی برجامعه حکمفرما شد.
دستگاه خلافت بنی امیه کوچکترین نارضایتی رابرنمی تافت وباآن برخوردسختی می نمود.
بیشتر دوران امامت امام باقر(علیه السلام) مصادف باحکومت طاغوتی هشام بن عبدالملک بود.
دراین دوران امام باقر(علیه السلام) ویارانشان شدیداً تحت نظر بودند ورفت وآمدبه منزل ایشان به شدت کنترل می شد.
باوجود همه این سختگیریها همواره محضرایشان مملوّ ازمراجعینی بود که برای بهره گیری علمی وفقهی وحل اشکالات خودازکلیه بلاد وسرزمینهای اسلامی به حضور امام می رسیدند.
درمیان مراجعین، چنان خضوعی نسبت به شخصیت علمی امام به چشم می خوردکه عبدالله بن عطای مکی می گفت:
درمحضرهیچ کس علماء راکوچک ندیدم جزء درمحضر ابوجعفر (علیه السلام). حکم بن عتبه باتمام عظمت علمیش درمیان مردم، دربرابرآن حضرت مانند دانش آموزی درمقابل معلم خود به نظر می رسید.
بدون تردید ازنظربسیاری ازعلمای اهل سنت امام باقر(علیه السلام) درزمان حیات خویش شهرت عالمگیری پیداکرد.
این شهرت درزمان خودایشان نه تنهادرحجاز بلکه درعراق وخراسان نیز فراگیر شده بود.
چنانکه راوی می گوید:
دیدم که مردم خراسان دورش حلقه زده واشکالات علمی خودراازاومی پرسیدند.
ذهبی درباره امام باقر(علیه السلام) آورده است:
اوازکسانی بودکه بین علم وعمل وآقایی وشرف ووثاقت وسنگینی جمع کرده واهلیت برای خلافت داشت.
استادابوزهره درباره مرجعیت عام امام باقر(علیه السلام) می نویسد:
امام باقر(علیه السلام) وارث امام سجاد(علیه السلام) درامامت وهدایت مردم بود، ازاین رو علمای تمام بلاد اسلامی ازهرسوبه محضراوشتافتند وهرکسی ازمدینه دیدن نمی کرد جزءاینکه به خدمت اوشرفیاب شده وازعلوم بی پایانش بهره می گرفت.
باز می نویسد: بسیاری ازبزرگان فقه وحدیث به قصد بهره گیری علمی نزد حضرتش می آمدند.
محمدبن منکدر که خودیکی ازمحدثان معروف اهل تسنن بوددرعظمت امام پنجم شیعیان چنین می گوید:
من جانشینی برای علی بن الحسین (علیه السلام) ازنظر علم وفضیلت ندیده بودم تاروزی که به محضر فرزندش امام محمدباقر(علیه السلام) رسیدم.
موقعیت والای علمی وکثرت روایات امام درزمینه های فقه واعتقادات وعلوم دیگراسلام باعث شدغیرازروات شیعه بسیاری ازمحدثان اهل سنت نیزازآن حضرت نقل حدیث نمایند که یکی ازمعروف ترین آنهاابوحنیفه است او باتوجه به اینکه اکثریت قریب به اتفاق احادیث وارده ازطریق اهل سنت رانمی پذیرد روایات زیادی ازطریق اهل بیت وبخصوص امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است.


شعر شب جمعه

 شب جمعه درِ رحمت بود باز
دهد پروردگار از عرشت آواز
که می بخشم تو را عبدِ گنه کار
مشو شرمنده سر پایین مینداز
خطا کردی عطایت کرده ام من
بیا کن آشتی با من ، مکن ناز
بگو دردِ دلت را در دلِ شب
بدار ای بنده ی من حاجت ابراز
نیاوردم به روی خود گناهت
به نزدِ مردمت کردم سر افراز
به نفسِ خویشتن کردی ستمها
بیا امشب به حالِ خود بپرداز
که را دیدی چو من پوشنده ی عیب
بدان ای بنده هستم محرمِ راز
مشو نومید از آمرزشِ من
که غفّر الذنوبم من، سبب ساز
پشیمان شو از اعمالِ گذشته
پذیرم توبه را گر بشکنی باز
تو افتادی به دامِ دیوِ شیطان
نبود این مقصدِخلقت از آغاز
فریبِ گفته ی شیطان مخور تو
بیا تا من بگردم با تو دمساز
تویی اندر قفس مرغِ بهشتی
بگیر از رحمتِ من بالِ پرواز
خدایا کن نظر بر حالِ محزون
که شاد از یادِ تو باشد غزل ساز
 

شاعر : علی اکبر شجعان

نوحه استقبال از محرم(شروع محرم)

این هلال ماتم است یا هلال زینب است
اهل عالم را همه واحسینا بر لب است
تسلیت یابن الحسن، رخت ماتم کن به تن(تکرار)
از زمین خیزد خروش، از سما آید ندا
تشنه لب رأس حسین، می شود از تن جدا
تسلیت یابن الحسن، رخت ماتم کن به تن(تکرار)
ماه گریه، ماه اشک، ماه خون، ماه قیام
بر حسین از ما درود، بر شهیدانش سلام
تسلیت یابن الحسن، رخت ماتم کن به تن(تکرار)
جوشد از قلب افق، خون مصباح الهدی
دست سقای حرم می شود از تن جدا
تسلیت یابن الحسن، رخت ماتم کن به تن(تکرار)
آید از خون حسین تا قیامت این ندا
من برای حفظ دین جان خود کردم فدا
تسلیت یابن الحسن، رخت ماتم کن به تن(تکرار)
سر به نوک نیزه ها، تن میان آفتاب
سینه زیر سم اسب، رخ ز خون سر خضاب
تسلیت یابن الحسن، رخت ماتم کن به تن(تکرار

زائرانه ها

ره آورد نجف

جان ز شوق اندر بر جان جهان آورده ام

در بر جان جهان از شوق، جان آورده ام

این نه دل باشد که افکندم به خاک درگهت

یک جهان امید در این آستان آورده ام

چون ندارم ارمغانی قابل درگاه تو

جان بی مقدار خود را ارمغان آورده ام

از سر کویت مران دل را که بعد از سالها

مرغ بی بالی به سوی آشیان آورده ام

تا بشوید ابر رحمت دفتر عصیان من

نامه خود را به بحر بی کران آورده ام

روسیاهم لیک با دنیایی از عشق و امید

رو به درگاه امیر مؤمنان آورده ام

تا شوم از لطف تو ایمن ز بیداد زمان

ناتوان جسمی درین مهد امان آورده ام

با همه صبر و شکیبایی که دارم پیش تو

شکوه ها از دست ابنای زمان آورده ام

آنچنان با غم گرفتم خو که نزد یار هم

خاطری آشفته چون زلف بتان آورده ام

رازهایی را که پنهان کردم از نامحرمان

در برِ داننده راز نهان آورده ام

سینه ای آکنده از عشق تو ای سلطان عشق

با هزاران آرزو در این مکان آورده ام

شب همه شب عالمی دارد دلم با یاد تو

اینک آن دل را به نزد دلستان آورده ام

آمدم ای اسم اعظم تا بجویم اعتذار

گر بجز نام تو حرفی بر زبان آورده ام

گر بود از گوهر غلتان تهی دامان من

تا نجف از کربلا اشک روان آورده ام

بس که در راهت زدم با سر قدم همچون قلم

در حریمت جسم و جانی ناتوان آورده ام

یا علی با یاد تو در کعبه می کردم طواف

آن همه عشق و امید اینجا عیان آورده ام

دل که بود از همرهان کاروان عشق تو

نک به منزل رهرو این کاروان آورده ام

چامه را با خون دل زد خامه ام در ره رقم

با امید لطف، طبعی مدح خوان آورده ام

از خراسان بعد عمری آرزو «قدسی» ز شوق

جان به درگاه امام انس و جان آورده ام

شادروان غلامرضا قدسی خراسانی

شعر ماه مبارک رمضان

 

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم

آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

ژولیده نیشابوری


شعر امام زمان (عج)

ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺭﺩﺍﻧﮥ ﺯﻫﺮﺍ

ﻋﺠّﻞ ﺍﻟﻴﻨﺎ ﻗﺎﺋﻤﺎ ، ﺣَﻮّ ﻝ ﻟﻨﺎ ﺍﺣﻮﺍﻟﻨﺎ ﺗﺎ ﻏﻢ ﺯﺩﺍﻳﯽ ﺍﺯﺩﻝ ِ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪ ِ ﺑﻴﻨﻮﺍ

ﺁﻗﺎ ﺗﻮﻳﯽ، ﻣﻮﻻ ﺗﻮﻳﯽ، ﻣﺤﺒﻮﺏ ِ ﺑﯽﻫﻤﺘﺎ ﺗﻮﻳﯽ ﺩﺭﺩﺍﻧﮥ ﺯﻫﺮﺍ ﺗﻮﻳﯽ، ﻓﺮﺯﻧﺪ ِ ﺧﺘﻢ ِ ﺍﻧﺒﻴﺎ

ﻣﻦ ﺩﺭ ﮔﻨﻪ ﺁﻟﻮﺩﻩﺍﻡ، ﺭﺍﻩِ ﺧﻄﺎ ﭘﻴﻤﻮﺩﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﺟﻬﻞ ﻭ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﻮﺩﻩﺍﻡ، ﺑﮕﺬﺭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺗﻘﺼﻴﺮﻫﺎ

ﻋﺎﺭی ﺯ ﻫﺮ ﭘﻴﺮﺍﻳﻪﺍی، ﺑﺮﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﺳﺎﻳﻪﺍی ﺭﻭﺷﻦﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺁﻳﻪﺍی، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ِ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺭ ﺳﻤﺎ

"ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ، "ﻳﺎﻣَﻦ ﻋَﻠﯽَ ﺍﻟﻌَﺮﺵ ِ ﺍﺳﺘﻮی ﮐﺎﻳﻦ ﻳﺎﺭ ِ ﻣﺤﺒﻮﺏ ِ ﻣﺮﺍ، ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺩﺍﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﻼ

ﻣﺸﺘﺎﻕ ِ ﺩﻳﺪﺍﺭ ِ ﺗﻮﺍﻡ، ﺁﻗﺎ ﻧﻤﯽﺁﻳﯽ ﭼﺮﺍ ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺭَﺿﻮی ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍی ﻳﺎ ﺳﺎﮐﻨﯽ ﺩﺭ ﺫی ُﻁﻮی

ﭼﺸﻤﻢ ﭼﻮ ﺑﻴﻨﺪ ﺭﻭی ِ ﺗﻮ، ﺩﻝ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﭘَﺮﺳُﻮی ِ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﻴﺎﻥ ِ ﻣﻮی ِ ﺗﻮ، ﭼﻨﮕﯽ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺗﺎﺭﻫﺎ

ﺍﻳﻦ ﭼﺸﻢ ﻧﺎ ﺑﻴﻨﺎی ِ ﻣﻦ، ﺑﻴﻨﺎ ﻧﻤﯽﮔﺮﺩﺩ ﻣﮕﺮ ﺑﻴﻨﺪ ﺭﺥ ِ ﻫﻤﭽﻮ ﻣَﻪﺍﺕ، ﺭﻭﺷﻦﺗﺮﺍﺯ ﺷﻤﺲ ﺿُﺤﺎ

ﻋﻴﺴﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻴﺒﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺤﺎ ﮐﯽ ﺯﻧﺪ ؟ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻴﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻋﺼﺎ

ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ، ﺍﻧﺲ ﻭ ﺟﻦ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ِ ﻓﺮﻣﺎﻥ ِ ﺗﻮ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺳﭙﺮ، ﺩﺭ ﻣﺴﻨﺪ ِ ﺣﮑﻢ ﻭ ﻗﻀﺎ

ﻳﻮﺳﻒ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺭﻭی ِ ﺗﻮ، ﺁﻥ ﻗﺎﻣﺖ ِ ﺩﻟﺠﻮی ِ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺑﻮی ِ ﻣﻮ ﻭ ﺧﻮی ِ ﺗﻮ، ﺁﻥ ﻗﺼّﮥ ﭘُﺮﻣﺎﺟﺮﺍ

ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑُﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺑَﺮ، ﺷﺪ ﺍﺯ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻤﯽﺍﺕ، ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺖ ِ ﻁﺎﻏﻮﺕ ِ ﻣﺎ

ﮔﻴﺮﻡ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﮐﻨﻢ، ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﺮ ﺧﺎک ﻭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﻮﻡ، ﻫﺮ ﺫﺭّﻩﺍﻡ ﺟﻮﻳﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻨﻢ ﻣﻬﻤﺎﻥ ِ ﺗﻮ، ﺟﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻗﺮﺑﺎﻥ ِ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ِ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﻣﺎﻥ ِ ﺗﻮ، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺮﺩﺩ ﺟﺪﺍ

ﺭﻭﺯﻡ ﺳﻴﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﺒﻢ، ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ...ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺏ ﻭ ﺗﺒﻢ، ﺍی ﻣﺎﻩ ِ ﺗﺎﺑﺎﻧﻢ ﺑﻴﺎ

ﮔﻮﻳﻨﺪۀ ﻏﺰﻝ : ﻣﺮﺣﻮﻡ ِ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺤﺘﺮﻡ، ﺟﻨﺎﺏ ِ »ﺟﻌﻔﺮ ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪﺍﺭی« ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﻣﻼ ﻣﺤﻤّﺪ .)ﺟﻌﻔﺮ ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪﺍﺭی ﺍﺳﺘﺮ ﺁﺑﺎﺩی )ﻣﺸﻬﺪ

 

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺭﺩﺍﻧﮥ ﺯﻫﺮﺍ

ﻋﺠّﻞ ﺍﻟﻴﻨﺎ ﻗﺎﺋﻤﺎ ، ﺣَﻮّ ﻝ ﻟﻨﺎ ﺍﺣﻮﺍﻟﻨﺎ  ﺗﺎ ﻏﻢ ﺯﺩﺍﻳﯽ ﺍﺯﺩﻝ ِ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪ ِ ﺑﻴﻨﻮﺍ

ﺁﻗﺎ ﺗﻮﻳﯽ، ﻣﻮﻻ ﺗﻮﻳﯽ، ﻣﺤﺒﻮﺏ ِ ﺑﯽﻫﻤﺘﺎ ﺗﻮﻳﯽ ﺩﺭﺩﺍﻧﮥ ﺯﻫﺮﺍ ﺗﻮﻳﯽ، ﻓﺮﺯﻧﺪ ِ ﺧﺘﻢ ِ ﺍﻧﺒﻴﺎ

ﻣﻦ ﺩﺭ ﮔﻨﻪ ﺁﻟﻮﺩﻩﺍﻡ، ﺭﺍﻩِ ﺧﻄﺎ ﭘﻴﻤﻮﺩﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﺟﻬﻞ ﻭ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﻮﺩﻩﺍﻡ، ﺑﮕﺬﺭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺗﻘﺼﻴﺮﻫﺎ

ﻋﺎﺭی ﺯ ﻫﺮ ﭘﻴﺮﺍﻳﻪﺍی، ﺑﺮﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﺳﺎﻳﻪﺍی ﺭﻭﺷﻦﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺁﻳﻪﺍی، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ِ ﻣﺎ ﺍﻧﺪﺭ ﺳﻤﺎ

"ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ، "ﻳﺎﻣَﻦ ﻋَﻠﯽَ ﺍﻟﻌَﺮﺵ ِ ﺍﺳﺘﻮی ﮐﺎﻳﻦ ﻳﺎﺭ ِ ﻣﺤﺒﻮﺏ ِ ﻣﺮﺍ، ﻣﺤﻔﻮﻅ ﺩﺍﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﻼ

ﻣﺸﺘﺎﻕ ِ ﺩﻳﺪﺍﺭ ِ ﺗﻮﺍﻡ، ﺁﻗﺎ ﻧﻤﯽﺁﻳﯽ ﭼﺮﺍ ؟ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺭَﺿﻮی ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍی ﻳﺎ ﺳﺎﮐﻨﯽ ﺩﺭ ﺫی ُﻁﻮی

ﭼﺸﻤﻢ ﭼﻮ ﺑﻴﻨﺪ ﺭﻭی ِ ﺗﻮ، ﺩﻝ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﭘَﺮﺳُﻮی ِ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﻴﺎﻥ ِ ﻣﻮی ِ ﺗﻮ، ﭼﻨﮕﯽ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺗﺎﺭﻫﺎ

ﺍﻳﻦ ﭼﺸﻢ ﻧﺎ ﺑﻴﻨﺎی ِ ﻣﻦ، ﺑﻴﻨﺎ ﻧﻤﯽﮔﺮﺩﺩ ﻣﮕﺮ ﺑﻴﻨﺪ ﺭﺥ ِ ﻫﻤﭽﻮ ﻣَﻪﺍﺕ، ﺭﻭﺷﻦﺗﺮﺍﺯ ﺷﻤﺲ ﺿُﺤﺎ

ﻋﻴﺴﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻴﺒﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺤﺎ ﮐﯽ ﺯﻧﺪ ؟ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻴﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻋﺼﺎ

ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ، ﺍﻧﺲ ﻭ ﺟﻦ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ِ ﻓﺮﻣﺎﻥ ِ ﺗﻮ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺳﭙﺮ، ﺩﺭ ﻣﺴﻨﺪ ِ ﺣﮑﻢ ﻭ ﻗﻀﺎ

ﻳﻮﺳﻒ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺭﻭی ِ ﺗﻮ، ﺁﻥ ﻗﺎﻣﺖ ِ ﺩﻟﺠﻮی ِ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺑﻮی ِ ﻣﻮ ﻭ ﺧﻮی ِ ﺗﻮ، ﺁﻥ ﻗﺼّﮥ ﭘُﺮﻣﺎﺟﺮﺍ

ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑُﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺑَﺮ، ﺷﺪ ﺍﺯ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻤﯽﺍﺕ، ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺖ ِ ﻁﺎﻏﻮﺕ ِ ﻣﺎ

ﮔﻴﺮﻡ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﮐﻨﻢ، ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﺮ ﺧﺎک ﻭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﻮﻡ، ﻫﺮ ﺫﺭّﻩﺍﻡ ﺟﻮﻳﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻨﻢ ﻣﻬﻤﺎﻥ ِ ﺗﻮ، ﺟﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻗﺮﺑﺎﻥ ِ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ِ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﻣﺎﻥ ِ ﺗﻮ، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺮﺩﺩ ﺟﺪﺍ

ﺭﻭﺯﻡ ﺳﻴﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﺒﻢ، ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ...ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺏ ﻭ ﺗﺒﻢ، ﺍی ﻣﺎﻩ ِ ﺗﺎﺑﺎﻧﻢ ﺑﻴﺎ

ﮔﻮﻳﻨﺪۀ ﻏﺰﻝ : ﻣﺮﺣﻮﻡ ِ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺤﺘﺮﻡ، ﺟﻨﺎﺏ ِ »ﺟﻌﻔﺮ ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪﺍﺭی« ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﻣﻼ ﻣﺤﻤّﺪ .)ﺟﻌﻔﺮ ﺷﺮﻳﻌﺘﻤﺪﺍﺭی ﺍﺳﺘﺮ ﺁﺑﺎﺩی )ﻣﺸﻬﺪ

 

امام زمان عجل الله تعالی مرجه الشریف

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو

بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو

گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
نام شاعر را نمیدانم

شعر امام امان عج


یا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آید

بنشسته سر راهش ، شاید  ز سفر آید

تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش

کوکب شِمُرم هر شب ، شاید که سحر آید

هر دم که رخش بینم خواهم دگرش دیدن

بازش نگرم شاید یک بار دگر آید

 از دیده نهان اما اندر دل من جایش

 او را طلبم هر شب شاید که ز در آید

با کس نتوانم گفت من راز درون خویش

کز درد غم هجرش دل را چه به سر آید

می سوزم و می سازم از درد فراق اما

تیر غم او بر دل افزون ز شمَر آید
"حیران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم

یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید


وحـــده لا الــه الا هـــو


بخشی از بند اول ترجیع‌بند معروف هاتف:


ای فــــــــدای تـو هم دل و هم جــان     وی نثار رهــــت هـم این و هـم آن


دل فـــــــــــــدای تو چــون تویی دلبر     جان نثار تـــــــــو چون تویی جانـان


دل رهـــــــــانـدن ز دست تو مشکـل     جـان فشانـدن به پـای تو آســـــان 


ساقی آتش پرســــــت و آتش دست     ریخت در ساغـــــــــر آتش سوزان


چون کشــیدم نه عقل ماندونه هوش     سوخت هم کفر از آن و هم ایمان


مست افتــــــــــــادم و در آن مستی     به زبانی کــــــه شــــــرح آن نتوان


این سخــن می‌شنیـــــــــدم از اعضا     همـه حتـی الوریــــــــد و الشریان


که یکی هست و هیـچ نیست جز او     وحــــــده لا الـــــــــه الا هــــــــــو



خلاصه ای از مشخصات هاتف اصفهانی


زادروز نیمه نخست قرن دوازدهم در اصفهان
درگذشت ۱۱۹۸ ه. ق. قم
آرامگاه قم
نام‌های دیگر میراحمد
فرزندان سحاب اصفهانی


منبع: ویکی پدیا

شعر مناجات با امام زمان

بسم الله الرحمن الرحیم


همه هست آرزویم که ببینــــــــــــم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برســـــــــم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده‏ ای و بینـــــــــم

همه جا به هــــر زبانی، بود از تو گفت و گویی

غم و درد و رنج و محنت همه مســــــتعد قتلم

تو ببُر ســــــــــــــر از تنِ من، ببَر از میانه گویی

به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مـــــویم

شـــده‏ ام ز ناله، نایی، شده‏ ام ز مویه، مویی

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی

من از آن خوشــــم که چنگی بزنم به تار مویی

چه شود که راه یابد سوی آب، تشــــــنه کامی

چه شــــــــــود که کام جوید ز لب تو، کامجویی

شود این که از ترحّم، دمی ای ســحاب رحمت

من خشــــــــک لب هم آخر ز تو تَر کنم گلویی

بشکست اگر دل من، به فدای چشـــم مستت

سر خُمّ می سلامت، شــــــــــکند اگر سبویی

همه موســــــــــــم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشـــــین کنار جویی

نه به باغ ره دهــــــــــندم، که گلی به کام بویم

نه دماغ این که از گل شــــــــنوم به کام، بویی

ز چه شیخ پاکدامن، ســـــــوی مسجدم بخواند

رخ شیخ و سجده‏ گاهی، سر ما و خاک کویی

بنموده تیره روزم، ستم ســــــــــــــیاه چشمی

بنموده مو ســــــــــــــــــپیدم، صنم سپیدرویی

نظری به سویِ (رضوانیِ) دردمند مســــــــکین

که به جز درت، امیــــــدش نبود به هیچ سویی‏


فصیح الزمان شیرازی

 متخلص به رضوانی


  • مختصری از زندگانی این شاعر
    • سید محمد ملقب به فصیح ‏الزمان و متخلص به رضوانى فرزند سید ابوالقاسم فسائى از خطباء و وعاظ و شعراء عصر قاجار و بعد از آن بوده است. وى در سال 1240 شمسى در شهر فسا متولد و در 16 سالگى به اصفهان رفته و دو سال در آن شهر به تحصیل مقدمات پرداخت سپس به قم آمده و ده سال در این شهر مذهبى و علمى تکمیل علوم عقلیه و نقلیه نموده و در بیست و هشت سالگى به تهران مهاجرت و به وعظ و خطابه پرداخت و در دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از او لقب فصیح‏ الزمان گرفت. وى در سال 1324 شمسى در تهران وفات نمود و به اسلاف پاک خویش پیوست. وی را در ابن‏بابویه دفن کردند. اثر وى کلیات اشعار است که منتخبى از آن به نام گلهاى فصیح ‏الزمان رضوانى به کوشش سید هادى حایرى در شیراز به چاپ رسیده است.

  • منابع
    • منبع شعر: مجموعه زندگانی چهارده معصوم، حسین عماد زاده، فصل زندگانی حضرت ولیعصر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تحت عنوان اخبار رجعت صفحه 1321

    •  منبع شعر به صورت تایپی: یادداشت های یک رهگذر (تصحیح شده)

    •  منبع زندگی نامه: آوای سامان (تصحیح شده)

ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟

روزها فکر من اینست و همه شــــــــــب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشـــــــــــــتنم

ز کجا آمـــــــــــــده ام، آمــــــــــــدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطـــــــــــــــنم

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی ازین ســـــــاختنم

جان که از عالم علــــــوی است، یقین می دانم

رخــــــــــــــت خود باز برآنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکـــــــــــــــــــوتم، نی ام از عالم خاک

دو سه روزی قفســــــــی ساخته اند از بدنم

ای خوش آنروز که پــــــــــــــرواز کنم تا بر دوست

به هوای ســــــــــــــر کویش، پر و بالی بزنم

کیست در گـــــــــــــــوش که او می شنود آوازم؟

یا کدامست ســـــــــخن می نهد اندر دهنم؟

کیست در دیده که از دیده برون می نگــــــــــرد؟

یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟

تا به تحقیق مرا منـــــــــــــــــــــــزل و ره ننمایی

یک دم آرام نگیرم، نفســــــــــــــــی دم نزنم

می وصلم بچشـــــــــــــــــــــــان، تا در زندان ابد

از سر عربده مســــــــــتانه به هم در شکنم

من به خود نامدم اینجا، که به خــــــــود باز روم

آنکه آورد مرا، باز برد در وطــــــــــــــــــــــــــنم

تو مپندار که من شــــــــــــــعر به خود می گویم

تا که هشــــــــــــــیارم و بیدار، یکی دم نزنم

شـــــــــــــــــــمس تبریز، اگر روی به من بنمایی

والله این قالب مــــــــــــردار، به هم در شکنم  

مخمسی از شیخ بهایی رحمة الله علیه

مخمس شیخ بهایی 

   

تا کی به تمنای وصـــــــــــــــال تو یگانه                  اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه 

 

خواهد به سر آید شب هجــران تو یا نه                  ای تیر غمت را دل عشـــــــــاق نشانه 

 

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه 

 

  

 

رفتم به در صومعه ی عابــــد و زاهـــــــد                 دیدم همه  را پیش رُخَت راکع و ساجد 

 

درمیکده رهبانم و در صومعه عــــــــــابد                 گه معتکف دِیرم و گه ساکن مسجـــــد 


یعنی که تو را می طلــبم خانه به خانه 

 

 

 

 

روزی که  برفتند حریفــــــــان پی هر کار               زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار 

 

من یار طلب کـــــــــردم و او جلوه گه یار               حاجی به ره کعبه  و من طالب دیــــــــــدار 

 

او خانه همی جوید و من صــاحبِ خانه 

 


هر در که زنم صــاحب آن خانه تویی تو                هر جا که روم پرتو کاشـــــــــــانه تویی تو


در میـــــــــکده و دیر که جانانه تویی تو                مقصـــــود من از کعبه و بت خانه تویی تو


مقصــــــود تویی کعبه و بت خانه بهانه

 

شمس تبریزی و مولانا

شمس تبریزی سید وشیعه بوده و ملای رومی تا آن روز اهل این راه نبود,اما در خدا جویی خالص بود.خداوند متعال در قرآن وعده داده است که (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا , عنکبوت 69 یعنی اینکه,و آن ها که در راه ما مجاهده کنند قطعا به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد). در جلسه اول شمس تبریزی,ملا را به طریقت مرتضوی علیه السلام دلالت کرد و از این عالم دانشمند خدا جو یک عارف عاشق ساخت . توجه شما رابه این غزل از ملای رومی جلب میکنم تامعلوم گردد که نتیجه سیرو سلوک او عجب معارف بلندی بر جای گذاشته است

تا صورت پیوند جهــــــان بود علی بــــــود             تا نقش زمین بـود و زمان بـود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود             سلطان سخا و کرم و جود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معــــــــــراج             با احمــد مختار یکی بـــــود علی بود
آن شیر دلاور کــــــــه ز بهـــــر طمع نفس              در خوان جهان پنجه نیالود علی بود
 مسجـــود ملایک که شد آدم ز علی شد             آدم چو یکی قبله ومسجود علی بود
جندان که در آفاق نظـــــــر کردم و دیـــــدم            از روی یقین در همه موجود علی بود 
سر دو جهــــــــان جمله ز پیــدا ز پنهـــــان           شمس الحق تبریزکه بنمــود علی بود 
این کفـــر نباشد سخن کفــر نه این است           تا هست علی باشد و تا بود علی بود

بر گرفته از کتاب غم عشق عبدالقائم شوشتری
صفحات108 و109

رباعی از ابو سعید ابوالخیر

باز آ  باز آ ، هر آنچه هستی باز آ                 گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست                  صد بار اگر توبــه شکستی باز آ

شعر از بابا افضل کاشانی

از روز ازل مهــر علی در دل ماست            با مهر علی سرشته آب و گل ماست

گویند که در جهان چه حاصل کردی           اندر دو جهان مهر علی حاصـل ماست